سوزن و یه قرقره تو دست یك مادره مادر من با تکه های کوچک می دوزه یه عروسک عروسکم مو داره چشم داره ابرو داره عروسکم چه خوشگله خدایا دوستش دارم قد تموم دنیا ...
زمستونه زمستونه وقت تگرگ و بارونه هوا شده خیلی سرد روی زمین پر از برف بخاری های روشن دلم میخواد دوباره برم به کودکستان مامان میگه عزیزم بپوش تو شال و کلاه ...
دوستای نازنینم من لیموی شیرینم با اینکه زرد رنگم دوای صد تا دردم من محصول شمالم رفیق پرتغالم آبدار و پر بارم من از همه بهترم من آبم پر از ویتامین گردم و نرم و شیرین اگه با من دوست بشین هیچوقت مریض نمیشین تو پائیز و زمستون میام به دیدارتون ...
خاله من رو صورتش یه عالمه خال داره از همونا که پینه دوز به روی هر بال داره می خوام به خاله ام بگم یواشکی یه روزی خاله جون خال خالی ام مثل یه پینه دوزی ...
کنار گل تو باغچه نشستن دو تا زنبور یه مهمونی گرفتن با یه دونه ی انگور خانوم و آقا مورچه رد میشدن از اونجا زنبورای مهربون صدا زدن بفرما! شاپرک و کفشدوزک می پریدن رو گلها زنبورا ی مهربون صدازدن بفرما!  ...
کلاغه روی دیوار صدا می کرد قار و قار می گفت خبرخبردار آمده فصل بهار هوا شده پاکِ پاک سبزه در آمد ازخاک برفها دیگه آب شدند چشمه ها پرآب شدند بهار و عید نوروز آمده اند امروز با سبدای پرگل با لاله و با سنبل در این بهار زیبا دنیا شده باصفا ...