نیمانیما، تا این لحظه: 18 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره
کسراکسرا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

نيما و كسرا

ليمو

  دوستای نازنینم   من لیموی شیرینم   با اینکه زرد رنگم   دوای صد تا دردم   من محصول شمالم   رفیق پرتغالم   آبدار و پر بارم من   از همه بهترم من   آبم پر از ویتامین   گردم و نرم و شیرین   اگه با من دوست بشین   هیچوقت مریض نمیشین   تو پائیز و زمستون میام به دیدارتون ...
16 اسفند 1389

مهموني

کنار گل تو باغچه نشستن دو تا زنبور یه مهمونی گرفتن با یه دونه ی انگور   خانوم و آقا مورچه رد میشدن از اونجا زنبورای مهربون صدا زدن بفرما! شاپرک و کفشدوزک می پریدن رو گلها زنبورا ی مهربون صدازدن بفرما!                                                             ...
16 اسفند 1389

بهار زيبا

کلاغه روی دیوار صدا می کرد قار و قار می گفت خبرخبردار آمده فصل بهار هوا شده پاکِ پاک سبزه در آمد ازخاک برفها دیگه آب شدند چشمه ها پرآب شدند بهار و عید نوروز آمده اند امروز با سبدای پرگل   با لاله و با سنبل در این بهار زیبا دنیا شده باصفا ...
16 اسفند 1389

سگ و گربه

             سگ پشمالوی من شب تا سحر او ..می کنه او او او او می کنه بحر آسایش من دور حیاط دو می کنه دو دو دو دو می کنه پیشی دم درازم تا که سگم رو می بینه می دوه و خیز می کنه خور خور و پوف پوف می کنه چه قده خوبه این پیشی نازو بشه همبازی با سگ پشمالو   ...
16 اسفند 1389

مسواك

شبا که میشه وقت خواب دندوناتو مسواک بزن با حوله تمیز خود دست و رویت رو پاک بکن صبح که میشه با شادی بلند شو از رختخواب یه کمی لی لی بکن برو سر شیر آب دست و رویت را بشور دوباره مسواک بزن دندوناتو سفید کن مانند دندون من دندونای من همه مانند مرواریده سفیده و سفیده تمیزه و تمیزه بچه های خوب یادتون نره مسواک بزنید هر شب ...
16 اسفند 1389

زنبور زرد و قرمز

زنبور زرد و قرمز هي مي‌كنه وز و وز دنبال گل ميگرده يك گل ناز و قرمز يواش مياد كنارم مي‌شينه روي دستم شايد خيال مي‌كنه من گل و غنچه هستم واي واي واي ، چكار كرد؟ مامان ميگه بوست كرد پس چرا جاي بوسش اينهمه ميكنه درد ...
15 اسفند 1389

خوشحال و شاد و خندانم

  خوشحال و شاد و خندانم   قدر دنيا رو مي دانم خنده کنم من دست بزنم من پا بکوبم من   شادانم در دلم غمي ندارم زيرا سلامت هست جانم عمر ما کوتاه س  چون گل صحراست  پس بياييد شادي کنيم بياييد با هم بخوانيم   ترانه جواني را عمر ما کوتاه س   چون گل صحراست   پس بياييد شادي کنيم گل بريزم من از توي دامن بر روي خرمن  شادانم ...
15 اسفند 1389